زود است

گاهی فقط وقتش نیست. گاهی فقط زود است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دغدغه

یک درصد دغدغه میتونه گند بزنه  به نود و نه درصد آرامش !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

هدیه ات

هدیه ات را هر ساعت نگاهی می کنم و با این باور که تو آن را که من می خواهم بر نمیداری دلم را خوش می کنم. میخواهم آنی که تو را یاد آور است مال من باشد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نع نع نع

بدشانسی یعنی بخواهی و نگذارند و تو نتوانی نه بگویی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خاموش است

مشترک مورده نظر دستگاه تلفن همراه خود را خاموش کرده تا حال تو را بگیرد. دلم را تنگ تر می کنی با این کار...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تخت میگوید

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ :

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﻳﺪ؟

ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻡ،

ﺳﻘﻒ ﮔﻔﺖ : ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ!

ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﻔﺖ : ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ!

… … ﺳﺎﻋﺖ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ!

ﺁﻳﻴﻨﻪ ﮔﻔﺖ : ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺁﻥ ﺑﻴﻨﺪﻳﺶ!

ﺗﻘﻮﻳﻢ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺵ!

ﺩﺭ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻫﺪﻑ ﻫﺎﻳﺖ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫُﻞ ﺑﺪﻩ ﻭ ﻛﻨﺎﺭ ﺑﺰﻥ!

ﺯﻣﻴﻦ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎ ﻓﺮﻭﺗﻨﯽ ﻧﻴﺎﻳﺶ ﻛﻦ!

ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ، ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﮔﻔﺖ : ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﺨﻮﺍﺏ !!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

راه بیا

هنگامی که یک قطره بیرون می آید…

اول با خط چشم “Lancome” و…

و ریمل مژه “Dior”… مخلوط میشود…

پس از آن هنگامی که پایین می آید و به گونه میرسد…

با “Chanel blusher” و “Estee Lauder Foundation” … مخلوط میشود…

و در صورت لمس لب ها، با رژ لب “Clinique” و… مخلوط میشود….

این به این معنی است که یک قطره است به ارزش حــــــداقل $۶۰

با دلار ۳۵۰۰ هم بگیری ۲۱۰ هزار تومن . تازه اگه اینا رو خودش زده باشه .

اگه رفته باشه آرایشگاه همین میشه دو برابر یعنی برو رو۵۰۰ هزار تومن .

پس عقل حکم میکنه باهاش راه بیای !

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زندگی و قدرت

بدون عشق می توان قدرتمند بود

ولی با عشق می توان زندگی کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خشک سالی

من و نسرین هم دانشگاهی بودیم. از دور که او را میدیدم انگار سال ها است که او را می شناسم. حتی گاهی به این فکر میکردم: اه اسم این لعنتی چی بود. یکبار که در کلاس تنها شدیم به او گفتم: من شمارو کجا دیدم؟ در جواب  گفت: نمیدونم!. ولی میدانم او بیشتر از این حرفا برایم آشنا بود. هرکاری که می شد برای شناختنش انجام دادم ولی نه او هم بازی بچگی هایم بود و نه همسایه دیوار به دیوارمان. او 3 سال بعد ازدواج کرد. در دانشگاه شیرینی پخش میکرد از او پرسیدم مبارک باشد برای چیه؟ در دلم دل شوره ای داشتم، عصبی بودم و آرزو میکردم نگوید نامزدی ام است. او گفت: عروس شدم دیگه! من در گودالی کشانده شدم، هر لحظه از او دور تر میشدم انگار که هزاران هزار کیلومتر از او فاصله دارم . فقط سعی کردم لبخندی بزنم و از آن گودال رها شوم. رفتم و رفتم، ولی در گودال ماندم، در سیاهی غرق شدم. آشنایم بود بال زد و رفت و من ماندم با خانه خالی دیوار به دیوار دلم درخت هایش سال ها است که خشک شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دیدارت

می خواهم وقتی دیدمت بی آنکه حرفی بزنی صورتم را نزدیک صورتت کنم، لب هایم را بر روی لب هایت بگذارم. بدون آنکه فاصله ای باشد بگویم: از دیدنت خوشحالم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰