۲۸ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

ایستگاه آخر رستوران سانتاماریا

جو: دلم میخواست منم اونجا باشم
خوئان: میدونم، ولی اون نمیخواست تو اونجا باشی
جو: ولی من اونجا می تونستم از این اوضاعی که دارم خارج بشم و کمی خوش باشم
خوئان: آره تو می تونستی 
جو: چرا پس گفت نیام
خوئان: اون حتما خودخواه
جو: و من حتما عاشق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کتاب

کتاب دوستیس نا مهربان که به شدت اعتیاد میاره مخصوصا خوباش
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مسلمانان

ماه رمضون شیطون و خدا زنجیری میکنه بر تیفال
ولی کماکان شیطون با استفاده از سیستمهای صوتی و تصویری من و گول میزنه میگه برو قتل انجام بده برو بکشش بعد بخورش..
خیلی تحریکم میکنه در صورتی که من در ماه مبارک رمضام توبه میکنم و سی روز کسیرو نمیکشم
من خیلی مسلمونم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بچه بودبم

یادمه وقتی کودک وحشی بیش نبودم بابامون بهمون هفتگی میداد ٢٠٠تومان بعد ما خونمون بالا شهر بود این هم مدرسه ای های من خیلی مایه دار بودن یعنی حداقلةاگر مایه دار هم نبودن پرستیج قضیرو خوب حفظ میکردنو از باباشون ١٠٠٠تومان هفتگی میگرفتن بعد ماهم ١ماه خودمون و در حسرت بستنی میزاشتیم اخر ماه میرفتیم با هزارتومتن مدرسه میگفتم بابام بهم هفتگی داد این هوا... بعد همه کف و خون و حتی تشنج گاهی میزدن و ما نیز از درون میشکفتیم. در هر صورت بدون گشنگی نمیتونید ادم خودنمایی باشید بعله
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یادمون

قدیما یادمه فلافل ٥٠تومان بود
بعله جیغ نزن ارومتر ٥٠تومان بود بعد فقطم پایین شر بود من با داداشمو بقیه خرت و پرتای فامیل میریختیم مغازه بقلیه خونه مادربزرگ که فلافلی بود اونجا هم محله عرب نشین دولت اباد تهران بود د بخورها، یادمه ان موقع فلافل با خیار و گوجه میدادن حالا میدونید چرا چون سوسه مخصوصی داشتن که خیلی شور و تند بود براهمین بجا خیارشور خیار میذاشتن 
حالا شما یادتون نمیاد ولی ماخیلی یادمون میاد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رمضون

ترم هم به خوشی به پایان رسید و قصه ما به سر نرسید
فردا ماه رمضونه خب بخاطر اسم پدر بزرگ مرحوم که اسمش رمضون بود به فاتحه بخونید
بعد میریم سر ماه رمضون
استدلال اینجانب اینه که اگر در زمستان پیامبر هم ماه رمضون تو تابستون بود عمرا کسی اسلام میورد! من شخصا از همینجااز برادران و خواهران خداحافظی میکنم چون اصن بعید نیست سیستم گوارشیمون نابود نشه! و بعد ملکالموت
حالا در هر صورت اگر هم نمردید زنده موندید اصن نگران نباشید سال بعد حتما میمیرید من که هنوز به سحر نریسیدیم گشنه دارم برگ میخورم چه برسه وقتی نهار نیست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بارون

همین الان از مغازه دوستم(لیزرینگ مقوا اینا برای ماکته) اومد. تو راه سوار ماشین بودم یه آهنگ شاد گذاشتم بارون هم میومد خیلی حال داد، همت خلوت بود و بارون مثه سیل میبارید. انقدر لذت بخش بود که دور زدم برگشتم دوباره اومدم خونه، ساعت 1.5 بامداد بود و من توی خیابونای بارون با آهنگ شاد از همه چی لذت میبردم. واقعا تجربه باحالیه این موقع شب رانندگی زیر بارون :)
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

درختم

منم مثل درختا تنومندم محکمم ولی ساکتم
سبزم 
ولی یک ان برگهایم میریزد
و همه فصل زمستان میشود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حرف

٣روزه خبری نیست نه احوالی گرفتم نه احوالی گرفتن
کلا سکوت محض خودمم که حر نمیزنم
بابا هم که نبود با مامان هم که کلا حرفی ندارم
خیلی ساکت بود به هرکی هم زنگیدیم یا خاموش بود یا نبود یا اشغال بود یا کارداشت
خوبه دیگه دهنم انقدر بسته بود که وقت نهار و شام هم باز نمیشد 
گشنه میموندم و مامان جیغ میزد بچه از صب تا حالاا هیچی نخوردی بیا یچی کوف کن منم میگفتم بزا باشه میام
ولی بنده خدا مامان چشاش موند به در اتاق
حتی لپتابی هم نبود که مامان بگه پشو از سرش
دیگه حرفی نیست
حرف زیاده ولی بزارید برای اخر قصه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سلول

من خسته ام
از همه سلول ها
که درهایشان باز است
و من خیلی تنهام حالا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰