۲۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

توهم

توهمات من و مخاطب
میخوام بیام وسط کوچتون مراسم اعدام برپا کنم و خودمو دار بزنم
وقتی گفتن حرفا آخرت چیه می گم اونو ببوسم(مخاطب)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عینک

من تورا همچو خورشید میبینم که هر وقت میایی
عینک دودی میزنم:))
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فرزند

دیروز خواهرم بچه اش بدنیا اومد، به چند نفر اس ام اس دادم بگم دعا کنید قبل بدنیا اومدن که مادر و فرزندش سلامت باشن، همه الا یکی استقبال کردند و بیدار بودند و یه عالمه تبریک و اینا ولی یکی گفت چیه؟! من گفتم این بنده خدا بهش بگیم، دعا نمیکنه که با این وضع فهش خوار مادرو می کشه به ما گفتیم هیچی(ما تسلیم شما بکارت برس) بلاخره ما هم برای خواهرمون و بچه اش دعا کردیم هم برای اون بنده خدا که خداوند ایشالا بهشون اعصاب بهتری بده و تو این ماه رمضونی کمی هم کمک...

بچه به دنیا اومد و اونایی که دعا کردن همه خرسند و سهیم در حظور فرزندی انشالا که هممون کمک حال همه باشیم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

راه

کاش بجا اینکه همه بیان بهم فش بدن یکی میومد میگفت م. چطه؟ مطمعنی خوبی؟ چی شده روانی که این همه دورو بریات شاکیان بعد اونایی که سرتو بریدن داری باهاشون راه میری...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

قرص

هر روز صد هزار بار به خودم لعنت میفرستم
مدتیه که دیگه شبا نمی خوابم روزا نمی خوابم انقدر نمی خوابم که ماردم نگرانم میشه، تا حالا شده 6تا آستامینفون بخورم تا انقدر خوابم بگیره وقتی برای فکر نباشه.
روزا برام کابوس شده و شبها در تنهایی حس نقرت می کنم، و گاهی اس ام اس هایی که زخم میزنند به آدم. دیگه حوصله هیچیو ندارم نه اس ام اس ها نه زنگ ها، هیچی! الان فقط باید فکرم به... باید تموم شه، باید همه چیز تموم شه تا من راحتشم، از اول گفتن خوبی هارو میدی...
گاهی اوقات یاد بازی مکس پین 3 میوفتم که بعد از هر ماموریت انقدر الکل میخورد و سیگار میکشید که بیهوش میشد، و من انقدر قرص میخورم تا آخر میمیرم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

استاد

میرم یه کلاسی تو مجتمع فنی 
اونجا کلکسیون پسرای کو.... جمع شدن یعنی یه وضعی ها، ابرو ها ورداشته، لباسا تنگ رنگای اجق وجق
بعد حرکتای ضایع در حد انقلاب فرانسه، یارو پسره تو کلاس ما ( حالا از حق نگذریم ترکیب صورتش پسره خوبه اگر ابرو هاشو بر نداره بهتره) اومده هیچ کاری نمیکنه، فقط صرفا بخاطر اینکه جی اف اش هست میاد :)) یعنی حرکت انقلابیه ها 315 هزار بدی بیای با دوس دخترت باشی، میخوام صد سال سیا با دوس دخترم نباشم اگر قرار باشه 315هراز بدم که ببینمش :)) حالا در کل جای داغونیه، جاییه که وقتی میام توش میبینم ملت اوت و دلیه ای هستن که دومی ندارن، حالا تو اون هیری ویری آدم هایی هم هستن مرد باشن. دیروز استادم برگشت سر کلاس بم گفت خوشم اومد ازت، گفتم چرا، گف مرد باس ریش داشته باشه ریشه بببببلند :))) حالا یه بار ریش گذاشیما :)))
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

هنوز

حرفهایت هنوز بوی عاشقی میدهند 
الا چشمانت آن ها را هم کاری کن
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

واسادم

امروز بعد از کلاسم ساعت 1.5 رفتم سمت تهرانسر برای تعمیر ماشین تا سعت 5 تو آفتاب مثه یه درخت بالای سر ماشین بودم انقدر تشنه ام شد که یه لحظه گفتم: بیخیال این روزه دارم میمیرم دهنم تلخ تلخه!
برگشتم دیدم یه یارو ازین پسر جوادا مو سیخ سیخیایی که شلوارشون داره میوفته داره مثه خر ایستک میزنه برگشتم به خودم فکر کردم گفتم یعنی من مثه اونم؟! 
نرفتم واسادم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تو

زندگی اینطور بود که ما، ما نباشیم، و من همیشه تو باشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روایتی

یه روایت از پیامبر:
یه رو یه مادری با فرزندش داشت توی شهر میرفت  بچه یه غلتی کرد مادر برگشت گفت: لعنت به این جامعه که تورو اینطوری کرد
پیامبر میبینه و میگه لعنت به تو که بچتو دروست تربیت نکردی میاد جامعه رو خراب می کنه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰