۵۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۰ ثبت شده است
ساعتی را به یادت بودم.
باز دگر ساعتی را...
باز، باز...
بزار تمام عمر به یادت باشم.
صبا باس شتر خورد، بعدشم یه خوک و با دستات بگیری بکشی زنده زنده به دندون
خون بپاچه به تیفال بعد یه پارچ کوکتل خون سگ بخوری، اون موقع به عنوان یک
جانی کس مغز ردی می تونی خودتو معرفی کنی. حار...شاشو
من صبا شیر تازه گاو می خورم با گوشت خرگوش خام برای آخر هم آب پرتقال میزنم و آب گوش، بعد میمیرم :))
امروز صب با یه سری عرب صبحانه زدم، ماست و روغن زیتون و قاط میزدن میخوردن :) بلاخره بهتر از فسنجون صباس! نه؟! :))
خدا اصن شانس و کلا آفریده واسه خارجیا، ما هم تخماشیم.
من از شمال بدم میاد ولی از دریا نه، من از سرما بدم میاد ولی از برف نه...
لطفا دیدتونو باز کنید
انگار پشت همه پنجره هایی، انگاری داری منو می پایی، ولی انگار اونی که دلتنگه منم...
یه زمانی دنبال این بودم که دل پدر و مادرم رو خوش کنم. الآن دنبال اینم که دل خودم رو خوش کنم.
راس می گن رفیق بی کلک مادر ها
امرو نهار قیمه بادمجون درس کرده بود دوستام بردنم بیرون فلافل خوردیم
شب عدسی، دوباره رفتیم بیرون املت خردیم