استرس شده یکی از قسمت های زندگی این روزها. مثل عادت های روزانه، گشنگی، تشنگی. استرس قسمتی از روزهای سخت و ساده شده، استرس قسمتی از زندگی روز مره شده. هر روز سن استرس کاهش پیدا می کند و گریبان هرسنی را می گرد. کودکانی که استرس نان شب، دعوای مادر پدر، نبود محبت و هزاران چیز دیگر را دارند و بزرگسالانی که استرس زلزله، جنگ، پول، کار و هزار چیز دیگر را بر دوش می کشند. واقعا باور اینکه استرس از محیط زندگیمان حذف شود ترسناک است، انگار استرس اگر نباشد زندگی بی مزه می شود. این روزها کسی به این فکر نمی کند که اگر استرس نباشد چه می شود، کسی به این فکر نمی کند که استرس را می توان کم کرد می توان نابود کرد می توان استرس را برای همیشه به تاریخ سپرد، ولی حیف که نبودش دیگر غیر ممکن است. لازم نیست پیرمرد روستایی باشی، لازم نیست در جنگل آمازون یا یه جای دور دست زندگی کنی، استرس همه جا هست، از ابولا خطرناک تر از ایدز ترسناک تر و از جنگ پر هزینه تر است. نمی دانم اسمش را بیماری بگذارم یا یک عادت روزانه، هرچه هست مخرب تر از هجوم یک لشکر نظامی است. فقط می توانم این استرس ها را تحمل کنم تا مرگم بیاید.