گرچه شاید اینجا سرد است، ولی وقتی از پشت میز تحریرم بر میگردم و جای خالی تو را روی تخت میبینم ساعت ها نا خداگاه به یاد عشق بازی هایمان می افتم، لبخندی میزنم و باز می گردم به سمت میز تحریرم هنوز یادم نمی رود که تو آن پشت خوابیده بودی، ناگهان بر می گردم شاید آنجا باشی، بلند می شوم تمام اتاق را، نشیمن را، آشپزخانه را دنبالت می دوم...
وایسا..اگر جرات داری وایسا...(خنده های بلند سر می دهم)...تو جیغ میزنی...وایسا...اگر بگیرمت حتما میشکمت...
تو فرار می کنی. من مایوس و ناتوان می نشینم گریه می کنم، گریه می کنم...