راستش را بخواهید آدم گاهی گم می شود در دنیایی که خودش نا خواسته آن را می سازد. دنیایی که همه کوچه پس کوچه هایش را خودت طراحی کرده ای ولی گم می شود، خسته می شوی و می خواهی از آن فرار کنی، نمی توانی، نمی توانی زیرا عادت کرده ای. ولی گاهی به جایی می رسد که دیگر خسته می شوی. باید از آن رها شد از آن خارج شد، باید دنیایی بسازی که انگیزه ات ساخت بیشتر آن باشد. من انگیزه ام گونه هایی است که در سرما سرخ سرخ می شوند.