نه در این خانه ام
نه در خیابان ها
سال هاست که در راه
تو را میخوانم
و به یادت هر روز
شامگاه را سحر میبینم
چه بهایی بدهم
که تمام شود این راه ها
این فکرهای بسیار
میشود ترس را برید
دور انداخت؟
ناگهان باز شود آغوشم
و تورا صفت در آغوش گیرم