با تو3

هر از چندگاهی خیابان تو را میاورد

و من گیرکرده ی تقدیر این دیوارهام

با تو2

سعی بر این است که نباشی ولی که هر لحظه وجودت بیشتر از جسمت هست.

با تو 1

بایدِ بودن تو، باش، هی نگو سفر،محاله!!
حنجره گِل میشه بی تو
با تو آوازم زلاله

بستن بیهوده بسّه
که خیالِ خام رفتن
تو نباشی کی بگیره
خستگی رو از تن من

قصّتو من مینویسم
هی نگو این سرنوشته
بی تو بودن اوج تلخی
موندنت پشت بهشته

بایدِ بودن تو، باش، هی نگو سفر
محاله حنجره گِل میشه بی تو
با تو آوازم زلاله

وا کن از تن رخت رفتن
محرم خواب شبونه
عشقٌ تنپوش تنم کن
مثل هر شب عاشقونه

دردهایم

درد هایم را جمع می کنم یکجا در آغوشت بازگو میکنم.

خاطرات

گاهی منتظرت میشوم بیایی با من حرف بزنی از خاطرات بیرونم بکشی

شاعر

برای "شاعر" شدن 
حتما نباید "شعر" بگویی 
وقتی کسی را از صمیم قلب دوست بداری

نگاهت

"شعر" می شود
....
...
..
.
من یک شاعر را می شناسم.

تولد

امروز صبح که آمد پیشت هنوز هم مثل همان روزها

زیبا و خوشحال بودی

و من هر روز از دوریه صدایت پیرتر

شاید باید تمام شود 

روزی گفتی:

لطفا بجای من عاسق شو، بجای من خشبخت کن، من همیشه کنارت، به دنبالت هستم. و دیگری آمد مرا رها کن

و حیف که نگفت چطور؟ 

تولدت مبارک

یازده

مادرش: پسرم میای بریم سر خاکش

من: (بغض...) حتما

مادرش: پسرم خدا خیرت بده تو بوی دخترم را میدهی

خاطره

یازده میرسد

زود تر از فکرهایم

همه تصورهایم

مشکین پوش با دامنی چیندار

که از هر چینش میچکد صد خاطره

صد درد

درد

درد

درد

درد

درد

.

.

.

عوضی

انقزه حال میده از خونه پرتت کنه بیرون شب بت زنگ بزنه بگه بییییییااااا عوضی :))