امروز صبح بیدار که شدم یک پیام کوتاه آمد و من خوشحال و سرخوش از این اتفاق دوان دوان به سمت گوشی رفتم و در فکر"به به دمش گرم کیه به فکر ماس این موقع صب" پیام را خواندم و همانجا جامه از تن کندم و بر سر و سینه زدم. قابلی ندارد ولی 175 هزارتومان همراه اول از ما خواست برای میان دوره پر هزینه بنده. دادیم کار دیگری نمیشد کرد.
چشمانم و گلویم درد میکند. شاید سخت باشد در این آلودگی راه رفتن یا تنفس کردن. ولی چشمان پدرم گواه دردیست...بگذریم. گفتنی ها زیاد است زیاد...
شاید داستان تکراری باشد. داستانی که تو بخاطر کسی تصمیم میگیری کمی به خودت فکر کنی، تا خودت را بسازی، و او این را می فهمد که تو او را نمیخواهی و میرود و سکوتت فقط بخاطر این بود، بخاطر او که خودت شده بود.
هیچ وقت در عمرم فکر نکردم از کسی بالاترم، یا حداقل حس بزرگتر بودن حتی به داغون ترین آدم روی کره زمین هم نداشتم. برایم هم عجیب نیست که یک نفر خودش را از من بالاتر ببیند. چون من اصلا او را نمیبینم. همچین آدمی را نباید دید. افرادی که بالا هستن هیچ وقت با کسی که پایین تر از خودشون هست بد رفتار نمی کنند چون گذشته خود را می بینند. ولی افرادی که پایین ترند تمام تلاششان را می کنند که فردی که بالا هست را تا جای ممکن پایین بیاورند و بعد هم سطح که شدن له اش کنند.