دلم می خواد برم تو یه روستا زندگی کنم، برم بیخیال تمام زندگی و دانش و علم و دغدغه های شهری باشم، برم بشینم واسه خودم گله ببریم بیرون چرا بدم شب بیا شام شیرو نون بزنم، سیگارمو بکشم رادیو روشن کنم یکم برام ور ور کنه بعد بشینم با گوسفند یه دل سیر حرف بزنم بگم
یکی بود یکی نبود
من قدیما یه جایی زندگی میکردم
گرگایی داشت، گرگای وحشی...خیلی خطرناک بودن